بخشیدن هنره که هر کسی نداره الان
یه روز 2دوست باهم وبا پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور میکردند... بعد از چند ساعت سرموضوعی بام اختلاف پیدا کرده وبه مشاجره پرداختند وقتی که مشاجره انها بالا گرفت ناگهان یکی از 2دوست به صورت دیگری سیلی محکمی زد بعد از این ماجرا ان دوستی که سیلی خورده بود بر روی شنهای بیابان نوشت: امروز بهترین دوستم به من سیلی زد.. سپس به راه خود ادامه دادند.تا به یک ابادی رسیدند. چون خیلی خسته بودند تصمیم گرفتندکه همانجا مدتی در کنار برکه به استراحت بپردازند. ناگهان پای ان دوستی که سیلی خوده بود لغزید وبه برکه افتاد. کم کم او داشت غرق می شد.که دوستش دستش را گرفت.واو را نجات داد. بعد از این ماجرا او ب...
نویسنده :
مامان دلنیا
10:34