سفر به شیراز
سلام نفس مامان
امروز 30/9/1393 بود.هفته گذشته به خاطر یه کار خیلی مهم رفتیم شیراز.
چون سرمون خیلی شلوغ بود نتونستیم شیراز وخوب بگردیم وجاهای دیدنیشو بریم.
البته 3یا 4بار رفتم شیراز .ولی متاسفانه همیشه عجله داشتیم.
شما هم بار دومت بود .
البته بار اول وتو شکم مامان بودی وماجراهایی داشتیماااااااااااااااا
این بارم فقط تونستیم یه بار بریم بازار واز دیدنی های شیراز بی نصیب موندیم.
ایشالله دفه بعد...
عزیزم جمعه که برگشتیم روز بعدش تا ساعت 12 خوابیدی وبیدار که شدی
اسهال شده بودی تا امروز
البته دیروز رفتیم دکتر وخدا روشکر امروز حالت بهتره.
الانم برخلاف تصورمون ساعت 21:15خوابیدی
الان یه لحظه بیدار شدی دوباره خوابیدی.
بابایی هم الان از بیرون اومد گفت داره بارون میاد .
عاشق بارونم
راستی شیراز که بودیم رفتیم خونه دوست بابایی
یه نی نی داشتن اسمش کاوش بود یه ماه از خودت کوچیکتر بود.
کلی باهم بازی کردین وحسابی بهت خوش گذشت.
مروارید هشتمت هم جوونه زده
میبوسمت ناز گل مامان همه کسم نفسم .