اولین سفر دلنیا به اصفهان
سلام به روی ماهت عزیزدلم.
2 روز پیش یعنی 21/1/93بابایی یه دفه تصمیم گرفت بریم اصفهان.
به مادری زنگ زدیم .اونا هم موافق بودن .تا بعد از ظهر وسایل واماده کردیم وبه
سمت اصفهان حرکت کردیم .
شب رفتیم خونه دایی مادری .
عزیزم تو ساعت 11 خوابیدی و ساعت 7صبح بیدار شدی .نهار واماده کردیم
ورفتیم هشت بهشت .
خیلی باصفا بود نهار وخوردیم وتو همچنان بیدار بودی .کلی عکس گرفتیم.
بعد رفتیم میدان نقش جهان .ودلنیا جون همچنان بیدار بود .چون بار اول بود که
اومده بودی اصفهان .دوس داشتی همه جا رو خوب ببینی .
بعد رفتیم بازار واخرای خریدمون بود که سرتو اروم گذاشتی رو شونه مامان
وخوابیدی .
باد شدیدی می اومد.بعد رفتیم سی وسه پل.خیلی غم انگیز بود چون زاینده
رود خشک وبی اب بود .انشالله دوباره پر اب بشه.
چون باد خیلی شدید بود واز یه طرفم بابایی کاری براش پیش اومد نتونستیم
جاهای دیگه رو ببینیم.
تومسیر برگشت از راه قبلی نرفتیم از سمت شیراز برگشتیم .از اباده وابرکوه
گذشتیم.تو اباده اش سبزی خوردیم .جاتون خالی خیلی خوشمزه بود توهم
خیلی دوس داشتی .نوش جونت همه کسم.
رسیدیم خونه .رفتیم حموم واروم گرفتی خوابیدی .فدات بشم الهی .نفسم
.همه کسم .عسلمممممممممممم.
عکسهای دخملی در ادامه مطلب
ادامه مطلب
دلنیا جونم تنهایی نشسته.
دلنیا رفته بالای درخت...
خوشکل مامان...
سی وسه پل.