اسباب کشی وپیش به سوی کرمانشاه
سلام همه زندگیم.
الهی مامان فدات بشه .این روزا در حال جمع کردن وسایل خونه واسباب کشی هستیم.
بعدشم پیش به سوی کرمانشاه.خیلی خوشحالم
دلم خیلی خیلی خیلی واسه خونوادم تنگ شده.
البته دوری از بابایی هم سخته چون نمیتونه همرامون بیاد.
عزیزدلم 2روزپیش میخواستی وایسی ک یه دفه تعادلتو از دست دادی وافتادی
همون پله که گفتم بلندتر از حد استاندارده ونمیدونم کسی که این طرح وداده دلیلش چی بوده؟
بالاخره یه کاری دستمون داد .
لب پایینت زخم شد خیلی غصه خوردم طوری که سردرد شدم.
خدا کنه جاش نمونه.
یه بار یگه هم از تو روروئک افتادی که لثه ات زخم شد
عزیزم دلم نمیاد این چیزارو تو وبت بنویسم ولی خب باید بدونی چه اتفاقایی افتاده.
البته واسه همه پیش میاد .بابایی وقتی بچه بوده دستش شکسته و...
خیلی شیطون بوده .باید خودت بزرگ شی واست تعریف کنه.
از پیشرفتای جدیدت:
اونروزی کمکت کردم که وایسی بعد خودم ازت فاصله گرفتم
یه دقیقه و30ثانیه وایسادی ولی ترسیدی راه بری.
امیدوارم هرچه زودتر به ترست غلبه کنی
البته همچنان وایساده بودی
فقط فکر کردم خسته شدی دیگه بغلت کردم.
اعضای صورت ومیشناسی
میگم دماغ :بینیمو میگیری
میگم چشم :دستتو مذاری رو چشمام.
میگم ات ات :به معنی کتک زدن این کارو انجام میدی
خودم قران وبوسیدم بعد دادم تو بوسش کنی تو هم بوسیدیش.
به محض اینکه صدای ایفون بیاد میگی بابابابا
ومیبرمت که جواب بدی گوشی وقشنگ تو دستات میگی ومیگی بابابابا .
بابایی هم کلی ذوق میکنه وزودی خودشو میرسونه بالا که بخوردت.
چیزی ازت میخوام همه رو بهم میدی خیلی دخمل حرف گوش کنی هستی.
البته اگه چیز ریزی از رو فرش پیدا کرده باشی که بذاری دهنت و نمیدی
فعلا همینا الان چیزی به ذهنم نمیرسه .اگه یادم بیاد واست مینویسم.
البته فعلا هستیم روز حرکت پست اخر ومیذارم .
الهی قربونت برم .فدات بشم .تو فرشته کوچولوی نازمی .
بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس نفسممممممممممممممم
28/6/93