مابرگشتیم...
سلام به روی ماهت عزیزدلم
امیدوارم هرلحظه این خاطرات ومی خونی سالم وشاد باشی
عزیزم مامانم (که شما بهش میگی دادا)حالشون بد شده بود وچند روزی ای سی یو بودن
وقتی دایی شهرام بهم زنگ زد شوکه شدم وخیلی ناراحت شدم بعد باخاله فرشته حرف زدم
وهمش گریه میکردم واز خدا میخواستم مامانمو بهمون برگردونه
مادر خیلی عزیزه
خدا همه مامانا رو حفظ کنه
حالا من که از خونوادم دورم واقعا سخته
گفتم اگه بزرگ شی وبخای ازدواج کنی هیچوقت نمیذارم بری شهر دیگه که مث من
غصه دار شی وتو غربت بمونی
عزیزم از پیشرفتات بگم حسابی شیرین زبون شدی وجمله میگی
مامان اب بده -باباخوابیده-بریم-مامان ودوست دارم-تاب تاب عباسی-
ماست خوام(میخوام)-کفشامو بده-کلا حرف زدنت خیلی خوب شده
راستی یه چیز بامزه:
خونه مادرجون بودیم میخواستی بری تو اتاق عمه .عمه جلوتر رفت تو اتاق
که چیزیایی که ممکنه خراب کنی وبرداره که کیسه اب گرم هم بود که عمه ورش داشته بود
بعد یه دفه گفتی :
مامان عمه بردش
به خدا دیگه اینقد خندیدیم خیلی بامزه بود
دیگه اینکه تو پیش مادر جون نشسته بودی وعکسای داخل گوشی ومیدیدی
چون خیل ملوس بودی بابایی اومد بوست کنه
تو گفتی :چااااااااااااااااااااای
یعنی برو چاییتو بخور دیگه پوکیدیم از خنده
الفبای انگلیسی هم میگی وباتلاش مامانی ایشالله حفظ میشی
اهنگ میذاریم قشنگ باهاش میخونی البته کلماتی ازش وجامیذاری ولی عالی میخونی
وقشنگ میری تو حس ودستاتو تکون میدی و واقعا اجرای فوق العاده ای داری
هفته پیش با همکارای شرکت رفته بودیم پارک کوهستان ودوچرخه سواری کردم خیلی باحال بود
دوران راهنمایی سوار شدم یه کم استرس داشتم
ولی همین که بابایی گفت برو رفتم وخیلی عالی بود
چند روز پیشم یه جلسه داشتیم که رفتم صحبت کردم براشون
یه کنفرانس کوچولو بود ولی خیلی بهم انرژی داد ومامانی حسابی مورد تشویق قرار گرفت
مراقبت 2سالگیتم
اگه اشتباه نکنم قدت 96 بود
وزنت 13/50یا14 بود
که عالی بود ماشالله
اگه مطلبی جا مونده باشه همراه عکس بعدا میذارم
27/8/1394